کد مطلب:284108 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:302

انتظار قیام در جامعه شیعی
انتظار، در مراحل نخستین، ویژهِ زندگی بشر است. ماهیت زندگی انسان با انتظار و امید به آینده عجین است، به گونه ای كه بدون انتظار و امید، زندگی مفهومی ندارد. هر انسان زنده ای در نخستین انتظارهای خویش، به تداوم حیات می اندیشد و بقای خویش را انتظار دارد. بر این اساس، برخی از منتظران به این دلیل منتظرند كه در سایه قیام مصلح، به آسایش و آرامشی فراتر از آن چه دارند، دست یابند. در این میان، انتظارهای دیگری نیز هست كه از انتظار اصل حیات و حیطهِ آن فراتر می رود چه بسا فرازهای زندگی، فدای آن می شود و آن انتظار، آرمان ها و هدف های برتر است كه جهت گیری ویژه ای دارد. چنین انتظاری در سایه درخواست قیام از امامان معصوم(ع) به وسیله پیروان آنان در سیر تاریخی، تبلوری ویژه دارد.

روند تاریخ و تعدیل اندیشه های تعصبی سبب شد تا در اعصار بعدی، بسیاری از اندیشمندان هوادار سنت اعتراف كنند كه امامان - علیهم السلا م - نسبت به مقام خلا فت از خلفای هم زمان خویش، دارای حقانیت بیشتری هستند، تا جایی كه حمدالله مستوفی در كتاب «تاریخ گزیده»، در فصلی با عنوان «در ذكر تمامی معصومین رضوان الله تعالی علیهم اجمعین كه حجه الحق علی الخلق بودند» می گوید:

«ائمه معصوم اگرچه خلا فت نكردند، اما چون مستحق ایشان بود، تبركاً، از اصول ایشان، شمه ای بر سبیل ایجاز می رود». [1] .

چنین رویكردی، از اعتقادات تشكیل دهندهِ بنیان شیعه است. [2] شیعیان با این نگرش كه امامان(ع) تنها كسانی هستند كه از سوی خداوند و پیامبر(ص) و با نص امامی بعد از امام دیگر، حق حكومت بر جامعهِ اسلا می را دارند، اعتقاد داشتند كه هر گاه شرایط و مقتضیات زمان فراهم گردد، امام شمشیر برگرفته، قیام خواهد كرد و با راندن غاصبان مقام خلا فت، حق پایمال شدهِ خود را باز پس خواهد گرفت.

شیعیان درهر دوره ای امید و انتظار داشتند كه این موضوع در روزگار آنان رخ دهد و پیروان اهل بیت(ع)، از آن همه رنج و عذاب، سركوب و فشارهای سیاسی كه برای مدت طولا نی تحمل كرده اند، آسوده شوند.

دست كم از اواخر قرن اول هجری، انتظار و اعتقاد به ظهور یك منجی رهایی بخش از دودمان پیامبر(ص) كه در آینده ظهور خواهد كرد و نظام فاسد را در هم خواهد شكست و حكومت عدل و قسط را پی خواهد ریخت، در همهِ اقشار جامعه اسلا می وجود داشته كه شیعیان، این منجی رهایی بخش را به نام قائم می شناختند.

گروهی از مسلمانان به دلیل هم نامی محمدبن حنفیه با پیامبر(ص)، او را امام و مهدی پنداشتند و می گفتند:

«وی نمرده است و در كوه «رضوی» غایب می باشد و پس از این ظاهر می شود و دنیا را پر از عدل و داد خواهد كرد». [3] .

در نخستین سال های قرن دوم هجری كه نارضایتی مردم از بنی امیه بالا گرفته و خلا فت و نظام حكومت اموی رو به ضعف نهاده بود، بسیاری از شیعیان امید داشتند كه رییس خاندان رسالت كه در آن زمان، امام باقر(ع) بود، رهبری نهضت را به دست گرفته، قیام كند تا آن جا كه راوی به امام باقر(ع) عرض می كند:

«لقد تركنا اسواقنا انتظاراً لهذا الا مر...؛ همانا ما بازارهایمان را به خاطر انتظار قیام و تحقق این امر، رها كرده ایم...». [4] .

زراره، در نقل دیگری می گوید:

«برخی از یاوران امام باقر(ع) به ایشان گفتند: انما نرجو ان تكون صاحبهم و ان یظهر اللّه عزّوجل هذاالا مر علی یدیك؛ همانا امید داریم كه صاحب و امامی كه خداوند قیام را به دست او ظاهر می سازد، شما باشید تا این امر به دست شما تحقق یابد». [5] .

اما امام(ع)، به این انتظار و توقعی كه از سوی عموم مطرح بود، پاسخ مثبت نداد، بلكه هنگامی كه از ایشان پرسیدند، چرا با وجود طرفداران فراوان خود در عراق، به قیام موعود و مورد انتظار عمومی دست نمی زنید، حضرت در پاسخ فرمود:

«ای واللّه ما انا بصاحبكم؛ به خدا سوگند! من صاحب شما (مهدی) نیستم.» [6] .

در سال های آخر دههِ سوم قرن دوم كه مسلمانان در سرزمین اسلا می، علیه حكومت جابرانهِ امویان به پا خاسته بودند و جامعهِ اسلا می نظاره گر انقلا بی عظیم و عمومی بود، در اندیشه تمام شیعیان، امام صادق(ع) مهم ترین شخص از خاندان پیامبر(ص) بود [7] و همگان انتظار داشتند كه ایشان برای به دست گرفتن حكومت و ایفای نقش سیاسی خود، قدم پیش نهد. [8] نامه های نوشته شده برای امام و درخواست قیام، بیانگر این امر است تا آن جا كه سدیر خدمت امام صادق(ع) می رسد، و می گوید؛ عرض كردم:

«به خدا سوگند! نشستن و قیام نكردن برای شما جایز نیست. امام فرمود: چرا ای سدیر؟ گفتم: به خاطر این كه شما دارای دوستان، پیروان و یاوران بسیاری هستید كه اگر این تعداد شیعه و یاور برای امیرالمؤمنین، علی(ع) بود، هیچ كس در حق او طمع نمی كرد. حضرت فرمود: شیعیان و پیروانی كه می گویی، چند نفرند؟ گفتم: صد هزار نفر. امام با تعجب پرسید: صد هزار نفر! گفتم: بلكه دویست هزار نفر! باز امام با تعجب پرسید: دویست هزار نفر! گفتم: بله و بلكه نصف دنیا هوادار تو هستند...» [9] .

نكته ای دیگر كه بر این ادعا و اثبات طرفداری و انتظار قیام از سوی امام صادق (ع) بهتر دلا لت می كند، شواهدی است كه نشان می دهد مردمان كوفه منتظر فرمان امام(ع) بوده اند، مانند: ابن عبدالرحمن، ابن نعیم و فیض بن مختار و سلیمان بن خالد كه با نامه های خویش به آن حضرت خبر می دهند كه مردم كوفه تنها منتظر دستور اویند تا شهر را از دست اردوی اموی مستقر در آن شهر، بیرون آورند و آنان را اخراج كنند. [10] .

البته امام(ع) درمقابل همهِ این درخواست ها و انتظارهای قیام، مقاومت ورزید. خودداری امام از دخالت و بهره گیری از فرصت به ظاهر پیش آمده، طیف وسیعی از واكنش های گوناگون را در میان مردم پدید آورد، به گونه ای كه برخی از هواداران امام(ع)، بدون مجامله می گفتند كه با وضعیت فراهم آمده، سكوت و قیام نكردن ایشان حرام است. [11] برخی دیگر تنها اظهار ناامیدی می كردند كه چرا با فراهم آمدن چنین موقعیت مناسبی، روزگار رهایی و دوران طلا یی موعود شیعیان، هم چنان دور به نظر می رسد. [12] .

فراتر از این مرحله، امام(ع) نه تنها خود مطلقاً از فعالیت های نظامی - سیاسی دوری می جست، بلكه پیروانش را نیز به شدت از هر عمل سیاسی بر حذر می داشت [13] و به شیعیان دستور می داد كه حق ندارند به هیچ یك از گروه های مسلّح فعال بپیوندند [14] یا تبلیغات شیعی كنند. [15] .

در همهِ این موارد، امام صادق(ع) با صراحت به شیعیان خود می فرمود كه او قائم آل محمّد نیست و در روزگار زندگی و امامت او در وضع سیاسی جامعهِ شیعی، تغییری رخ نخواهد داد.

هم چنین، ذهنیت جامعهِ اسلا می نسبت به قیام «قائم» و گسترش عدل و داد، سبب شد كه عده ای از هاشمیان ادعای مهدویت كنند و چه بسا پیوستن بسیاری از مردم به محمدبن عبدالله (نفس زكیه) به خاطر اعتقاد به این بود كه او قائم است، تا آن جا كه می توان گفت: این خبر از پیامبر(ص) كه «المهدی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابی» از مجعولا ت طرفداران محمدبن عبداللّه بن الحسن است كه برای افزایش طرفداری مردم از وی به عنوان قائم و مهدی آخرالزمان، جعل شد.

از سوی دیگر، زیدیه، واژهِ مهدی را به مفهوم نجات بخش انتهای تاریخ، در مورد رهبران خود هم چون نفس زكیه و محمدبن جعفر صادق و... به كار می بردند كه علیه عباسیان قیام مسلحانه كرده بودند.

ابن طاووس نمونه ای از كاربرد این واژه را در میان زیدیه نقل می كند كه ابراهیم بن عبدالله بن حسن، برادر نفس زكیه، چنین می گوید:

«خداوند متعال به پیامبرش(ص) وعده داده است كه مهدی را از نسل و اهل بیت او قرار دهد، ولی او را به شخص و فرد معین نكرده است و زمان وقوع این قیام نیز تعیین نشده است و برادرم به خاطر به جا آوردن فرضیه امر به معروف و نهی از منكر قیام كرد و اگر خداوند بخواهد او را مهدی قرارمی دهد؛ زیرا این مقام فضلی از سوی خداوند است كه به هر كس بخواهد عنایت می كند.» [16] .

این باور در میان برخی، چنان استوار شد كه مفهوم نجات بخش را در بارهِ برخی از امامان شیعه، پس از رحلتشان به كار برده اند؛ چنان كه پس از شهادت امام صادق(ع)، گروه ناووسیه مدعی شدند كه ایشان قائم است و دار فانی را وداع نكره، بلكه غیبت كرده است. [17] .

البته ممكن است این پرسش پیش آید كه چرا درطول تاریخ و با وجود امامان معصوم(ع)، ادعاهای فراوانی دربارهِ مهدویت صورت پذیرفته است؟

در آن چه گذشت، برخی عوامل علا قه به قیام منجی(عج) مطرح شد، ولی این نكته قابل توجه بیشتری است كه در پشت برخی از این ادعاها، اهداف و غرض های شخصی، مادی یا سیاسی قرار داشت، به گونه ای كه برخی برای برآورده شدن آرزوها و گروهی برای روحیه دادن به یاوران خویش و برخی دیگر برای سودجویی های سیاسی و مادی، دست به چنین ادعایی می زدند و خویش را مهدی و منجی می نامیدند. [18] .

با وجود این، در همین زمان، بسیاری از شیعیان چنین مشكلی نداشتند؛ زیرا ذهنیت آنان از امام، تصدی مقام سیاسی یا تلا ش برای استقرار حكومت عدل نبود، بلكه آنان وظیفه اساسی امام را به عنوان دانشمندترین فرد از خاندان رسالت، تعلیم حلا ل و حرام، تفسیر شریعت و تزكیه و تربیت اخلا قی جامعه می دانستند. [19] به گمان آنان، جایگاه و نقش واقعی امام و دلیل اساسی نیاز به چنین فردی در جامعه، تشخیص حق از باطل و حفظ شریعت از دخالت نابكاران و بدعت گذاران است. [20] .

براساس دیدگاه این گروه، نیاز جامعه به امام، برای آن بود كه مردم، مشكلا ت مذهبی خود را با وی در میان بگذارند و از او پاسخ كامل را دریافت كنند. در نتیجه، امام، بالا ترین مرجع و منبع دانش مذهبی برای دریافت تفسیر صحیح شریعت و معنای درست و حقیقی قرآن كریم و سنت پیامبر(ص) است. با وجود امام، همهِ اختلا ف نظرها درمسایل مذهبی به وی ارایه می شود تا نظر درست را بیان كند و با پیروی از نظریه های او، اختلا فی درمیان مؤمنان پدیدار نیاید. [21] .

در پی قیام نكردن امام، دیدگاه انتظار قیام به سوی كاهش جنبهِ سیاسی امام پیش رفت و آن را تحت شعاع ویژگی ها و فایده های دیگرحضور امام قرار داد، تا آن جا كه غالی گری و كیسانیه، موضوع فوق طبیعی بودن امام را، بیش تر از گذشته نمایان كردند.

با گذر از عصر امام صادق(ع)، در زمان امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) حدیثی بر سر زبان ها افتاد كه هفتمین امام، قائم آل محمد(ص) است. [22] .

در این برهه از زمان، امام كاظم(ع) به وسیله وكیلا ن خود، با شیعیان در سراسر جهان اسلا م، ارتباطی گسترده داشت و آنان وجوه شرعی و حقوق و واجبات مالی شیعیان را دریافت می كردند و برای امام می فرستادند. شاید خود این ارتباط ها و امكانات مالی و تعرض رسمی امام كاظم به حكومت، [23] سبب شد تا شیعیان، این زمان را به آرزوهای خود نزدیك تر بینند و تصور كنند آن كه قیام می كند و آنان را از رنج و محنت نجات می دهد، هفتمین امام است. فعالیت گسترده امام كاظم(ع) سبب شد تا هارون الرشید، خلیفه عباسی بیمناك گردد و دستور دهد امام را از مدینه به عراق فرا بخوانند كه پس از چند سال، امام(ع) را در زندان شهید كردند.

سخن شیخ مفید(ره) دركتاب الا رشاد شاهد روشنی بر رویكرد بعضی شیعیان در زمینه قائم بودن امام موسی كاظم(ع) است:

«در زمان حضرت موسی بن جعفر(ع) گروهی بودند كه گمان می كردند آن حضرت همان قائم منتظر و مهدی موعود است و حبس وزندان او را همان غیبتی می دانستند كه برای امام قائم ذكر شده است. از این رو، پس از شهادت آن حضرت، یحیی بن خالد دستور دارد جار بزنند كه این موسی بن جعفر است كه رافضیان گمان می كردند او امام قائم است و نخواهد مرد، پس او را بنگرید.» [24] .

همهِ اشارات ذكر شده نشانگر چگونگی اندیشه شیعیان هم عصر امامان(ع) دربارهِ انتظار قیام ایشان است. گسترش فرهنگ انتظار در میان شیعیان سبب گشت آنان درباره هر امامی، توقع تحقق چنین جایگاهی را داشته باشند كه روشن ترین شاهد بر این نكته پرسش آنان یا درخواست قیام از معصومین(ع) است.

در تحلیل اندیشه واقفیه، می توان گفت این نكته كه امام رضا(ع) خویش را آخرین امام نمی دانست و فرزندی نیز نداشت، آنان را در امام موسی بن جعفر(ع) متوقف كرد. اگرچه برخی از آنان پس از تولد امام جواد(ع)، از توقف خویش بازگشتند.

آن چه در زندگی امام رضا(ع) آشكار می باشد، این است كه آن حضرت با پذیرش ولا یت عهدی تحمیلی، سبب امیدواری و افزایش شور و شوق شیعیان گشت. ایوب بن نوح می گوید:

«انا لنرجوان تكون صاحب هذا الا مر و ان یرده الله عزوجل الیك من غیر سیف فقد بویع لك و ضربت الدراهم باسمك...» همانا ما امیدواریم كه شما صاحب الا مر و قیام كننده باشی و خداوند بدون شمشیر و جنگ این امر را به شما برگرداند؛ زیرا با شما بیعت شده است و در هم به نام شما ضرب شده است...» [25] .

در نقل دیگری، ریّان از امام رضا(ع) می پرسد:

«انت صاحب هذا الا مر؟؛ آیا شما صاحب امر قیام هستید؟» [26] .

امام رضا(ع) در پاسخ این گونه پرسش ها، به بیان صفات و ویژگیهای «قائم» می پردازد و اعلا م می دارد كه وی، آن قیام كننده و برپا كنندهِ عدالت و دادگستر جهان نیست، بلكه او در آینده خواهد آمد و همه وعده های بیان شده جامه عمل خواهد پوشید.

گفتنی است امام نهم و دهم در سن خردسالی جانشین پدران خود شدند و این امر، این بحث را پیش آورد كه آیا كودك هفت ساله از نظر شرعی و علمی می تواند واجد شرایط امامت و تصدی این مقام شود؟

مجموعه ای از سخنان صادقین(ع) و آن چه یاران و شاگردان ایشان تدوین كرده بودند، وظیفه شیعیان را در این مورد، تعیین می كرد. اندیشه اعتقادی به عصمت امام(ع) و تأیید او از ناحیه خداوند سبب می شود تا تفاوتی عملی در سنین مختلف امام پیش نیاید، افزون بر این كه مناظره های علمی و آزمایش های گوناگون از این امامان، روشنگر موقعیت الهی آنان گشت.

از آن جا كه خلفای این دوران، بر خلا فت و سلطنت، سیطره گسترده ای داشتند، تصور و انتظار قیام از سوی امام، كم رنگ تر شد.

شهرستانی در كتاب «ملل و نحل» می گوید كسانی كه قایل به امامت امام حسن عسكری(ع) بودند، پس از شهادت ایشان به یازده گروه تقسیم شدند. وی در تبیین اندیشه اولین گروه چنین می گوید:

«الفرقه الا ولی قالت: ان الحسن لم یمت و هو القائم، و لا یجوز ان یموت ولا ولد له ظاهراً؛ لا ن الا رض لا تخلو من امام، و قد ثبت عندنا ان القائم له غیبتان، هذه احدی الغیبتین، و سیظهر و یعرف ثم یغیب غیبه اخری.» [27] .

«گروه اول كسانی هستند كه قایلند، امام حسن عسكری(ع) نمرده است و قائم هم اوست؛ چه این كه به ظاهر دارای فرزندی نبوده است. پس نباید مرده باشد؛ زیرا زمین نمی تواند از حجت و امام خالی باشد و نزد ما ثابت است كه «قائم» دو غیبت دارد. این، یكی از آن دو غیبت است كه به زودی ظاهر شده، شناخته می شود و برای بار دوم غایب می گردد.»

دربارهِ گروه دوم نیز می گوید كه عقیده ایشان همانند گروه قبل است، با این تفاوت كه این دسته قائلند كه حضرت عسكری(ع)، از دنیا رفته است، ولی برای قیام زنده خواهد شد. [28] .

صرف نظر از آن چه گفته شد، تحلیل مناسب تر از دوران سه امام اخیر این است كه این زمان، عصر وكلا و ارتباط امامان(علیهم السلا م) از راه وكیلا نشان است و تحلیل درست تر آن است كه شرایط زمانه، رفتار و ارتباط امامان این دوران با شیعیانشان، به گونه ای زمینه چینی و آماده ساختن شیعیان برای دوران غیبت امام عصر(عج) است.

براساس آن چه پیش تر بیان شد، برخورد همهِ امامانی كه مردم از آن ها انتظار قیام داشتند تا جامعه را با تحولی شگرف به سوی كمال معنوی و مادی پیش برند، چراغ هدایتی به سوی «قائم» واقعی بوده است تا شیعیان زمان حضور و حتی عصر غیبت را با امام منتظر آشنا سازند. [29] .

اكنون هنگام پاسخ به این پرسش است كه چرا شیعیان در طول تاریخ منتظر قیام قائمی هستند كه گاه آن را با امامان هم عصر خویش تطبیق می كردند؟ این تصور ذهنی در گفتار راویان و سخن اطرافیان امامان(ع) به گونه های مختلفی تبلور یافته است كه بخشی از نمونه های معمول تر آن گذشت.

در ترسیم كامل و فهرست گونه ای برای تحلیل علت انتظار قیام از سوی شیعیان باید گفت كه این امر بازتاب گذشتهِ شیعیان و منابع فكری آنان است:

1- آرزوی بشر این است كه آینده ای مطلوب و درخشان را شاهد باشد. [30] عقده های فرو خوردهِ انسان ها در طول تاریخ، به انتهای این افق چشم دوخته است تا انسان والا و برگزیده ای از برگزیدگان خدا بیاید و تار و پود ستم را - كه انسان های شریر در طول تاریخ تنیده اند - از هم بدرد. [31] بنابراین، فطرت انسان، او را به سوی تلا ش برای دستیابی به كمال و ایجاد دنیایی سالم و خالی از ستم، فرا می خواند.

2- نوید و بشارت منابع دینی به آیندهِ بشریت:


[1] شيخ صدوق، الا عتقادات، تحقيق: عصام عبدالسيد، بيروت، دارالمفيد للطباعه والنشر، 1414 ه، صص 93 - 94.

[2] شيخ كليني، الروضه من الكافي، تهران، دارالكتب الا سلا ميه، 1389 ق، چ 2، ج 8، صص 80 - 81، ح 37؛ اصول كافي، ج 1، ص 369؛ غيبت نعماني، صص 266، 287، 288 و 295.

[3] شهرستاني، ملل و نحل، ج 1، ص 242؛ غيبت شيخ طوسي، ص 192؛ مقدمه ابن خلدون، ص 219.

[4] اصول كافي، ج 8، ص 80.

[5] همان، ص 341، ح 538.

[6] اصول كافي، ج1، صص 342، 368 و 536، ح 1؛ محمدبن ابراهيم بن جعفر نعماني، كتاب الغيبه، بيروت، مؤسسه الا علمي المطبوعات، 3. ع: ه، ص 111.

[7] اصول كافي، ج 8، صص 159 - 160، ح 158. قال له سليمان بن خالد: «و ما في الا رض احبّ اليهم منك...».

[8] همان، ج 1، ص 370 و ج 8، ص 331، ح 509؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج 3، ص 362.

[9] همان، ج 2، صص 242 - 243.

[10] ابي جعفر محمدبن الحسن بن علي الطوسي، اختيار معرفه الرجال، تصحيح: حسن مصطفوي، مشهد، انتشارات دانشگاه الهيات، 1348، صص 353 - 354.

[11] اصول كافي، ج 2، ص 242.

[12] همان، ج 1، ص 368.

[13] شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، نشر رضا مشهدي، قم، 1363، چ 2، ج 1، ص310، ح 75.

[14] رجال كشي، ص 336، ح 615 و صص 383 - 384، ح 717.

[15] اصول كافي، ج 2، صص 221، 226، 369 و 372.

[16] جاسم حسين، تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم(عج)، ترجمه: محمدتقي آيت اللهي، تهران، انتشارات اميركبير، 1377، صص 36 - 35.

[17] مهدي فقيه ايماني، اصالت مهدويت در اسلا م، قم، انتشارات نمونه، 1376، ص 147.

[18] براي آگاهي بيشتر ر.ك: همان، صص 144 - 145؛ نعمت الله صفري، غاليان، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1378، ص 246.

[19] اصول كافي، ج 1، ص 178؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، قم، مؤسسهِ نشر ا سلا مي، 1416 ه. ق، صص 223 و 229.

[20] كمال الدين، صص 221 و 281.

[21] اصول كافي، ج 1، صص 170 - 172.

[22] ملل ونحل، ج 1، صص 149 - 150. «حيث قال الصادق(ع): سابعكم قائمكم... و هو سابعكم قائمكم هذا و اشارالي ولده... موسي الكاظم»؛ رجال كشي، ص 475.

[23] رجال كشي، ص 441.

[24] شيخ مفيد، الا رشاد في معرفه حجج الله علي العباد، ترجمه: سيد هاشم رسولي محلا تي، تهران، انتشارات علميه اسلا ميه، بي تا، ج 2، ص 235.

[25] كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص370.

[26] همان، 376.

[27] شهرستاني، ملل و نحل، ج 1، ص 152.

[28] همان.

[29] براي آگاهي بيشتر ر.ك: به كتاب الغيبه، صص 157 و 188.

[30] سخنراني مقام معظم رهبري، روزنامه جمهوري اسلا مي، 15/ 9/ 77.

[31] سخنراني مقام معظم رهبري در جشن بزرگ منتظران ظهور، 2/ 9/ 78.